۱۳۹۵ فروردین ۱۱, چهارشنبه

چه كسي غذاي من را خورد؟



#دانشجوي #دختر،که از چهره‌اش پيداست آلماني است، سيني غذايش را تحويل مي‌گيرد و سر ميز مي‌نشيند. سپس يادش مي‌افتد که کارد و چنگال برنداشته، و بلند مي‌شود تا آنها را بياورد. وقتي برمي‌گردد، با شگفتي مشاهده مي‌کند که
يک مرد سياه‌پوست، آنجا نشسته و مشغول خوردن غذاي اوست!
بلافاصله پس از ديدن اين صحنه، #زن جوان سرگشتگي و عصبانيت را در وجود خودش احساس مي‌کند. اما به‌سرعت افکارش را تغيير مي‌دهد و فرض را بر اين مي‌گيرد که مرد سياه پوست با آداب مردم اروپا آشنا نيست و به خود گفت شايد هم پول کافي براي خريد ندارد خلاصه تلاش مي كند كه يك ارزش انساني را در خود زنده كند؛ از اين رو تصميم مي‌گيرد جلوي مرد جوان بنشيند و با حالتي دوستانه به او لبخند بزند. جوان سياه پوست نيز با لبخندي شادمانه به او پاسخ مي‌دهد. دختر آلماني تصميم مي گيرد كه غذاي خود را با مرد سياه پوست تقسيم كند. به اين ترتيب، مرد سالاد را مي‌خورد، زن سوپ را، هر کدام بخشي از تاس کباب را برمي‌دارند و يکي از آنها ماست را مي‌خورد و ديگري ميوه را. همه اين کارها همراه با لبخندهاي دوستانه انجام مي شود؛ مرد با کمرويي و زن راحت، دلگرم‌کننده و با مهرباني لبخند مي‌زند.آنها ناهارشان را تمام مي‌کنند. زن آلماني بلند مي‌شود تا قهوه بياورد، هنگامِ برگشت كاپشن خود را روي صندلي ديگري مي بيند و متوجه مي شود كه ظرف غذايش دست نخورده روي آن ميز باقي مانده است! 
در اينجا به ياد لحظات اوليه و عصبانيتش نسبت به مرد سياه پوست مي افتد و آن را با واكنش هاي آن مرد سياه پوست مقايسه مي كند و درس جديدي از آن مرد مي آموزد.
 

هیچ نظری موجود نیست: