روزي لئون تولستوي در
خياباني راه مي رفت که ناآگاهانه به مردي تنه زد ..مرد بي وقفه شروع كرد به ناسزا
گفتن و فرياد زدن. وقتي فحش هايش تمام شد. تولستوي کلاهش را از سرش برداشت و
محترمانه معذرت خواهي کرد و در پايان گفت :« آقا من
لئون تولستوي هستم ..» مردکه بسيار شرمگين
شده
بود، عذر خواهي کرد و گفت : «اِ...جناب تولستوي! چرا شما خودتان را زودتر معرفي
نکرديد ؟!» تولستوي در جواب گفت:«شما آنچنان غرق معرفي خودتان بوديد که به من مجال اين کار
را نداديد!
یک قرن از مرگ لئو تولستوی، یکی از بزرگترین و معروفترین نویسندگان
روسی، مي گذرد؛ میگویند فروتنی تولستوی در
روزهای پایانی عمرش چشمگیر بود. او به پزشکان خود گفت: اسمم مهم نیست، بنویسید مسافر
قطار شماره ۱۲ هستم. همه ما در این زندگی مسافریم، فقط عدهیی سوار و عدهیی هم پیاده
میشوند
در روزهای پایانی عمرش، تولستوی در جمع هوادارانش گفت: آنچه اکنون
برایتان میگویم، به کارتان خواهد آمد. اما زمانی به یاد سخنانم خواهید افتاد که در
میانتان نیستم. « نیکی کنید و بخشنده باشید، ثمره آن را خواهید دید».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر