۱۳۹۴ بهمن ۲۲, پنجشنبه

وقتي ستارخان اشك ريخت

#ستارخان سردار ملي نوشته است كه من هيچ وقت اشك نمي ريختم چرا كه اگر من اشك مي ريختم آذربايجان شكست مي خورد. و اگر #آذربايجان شكست مي خورد. #ايران شكست خورده بود. تنها در جريان مشروطه دو بار اشك ريختم آن هم دريك روز  / حدود 9ماه بود كه تحت فشار بوديم بدون غذا؛ بدون لباس ....از قرارگاه آمدم بيرون چشمم به زني افتاد با بچه اي در بغل ديدم كه بچه از بغل مادرش پايين آمد چاردسته پا رفت به سمت يك بوته علف و علف را  از ريشه در آوردو از شدت گرسنگي شروع كرد خاك ريشه ها را خوردن... با خود گفتم الان مادر آن بچه به من فحش مي دهد و مي گويد: لعنت به ستارخان كه ما را به اين روز انداخته است. اما #مادر #كودك آمد بچه اش را بغل كرد و گفت؛ عيبي ندارد، فرزندم؛ خاك مي خوريم ولي خاك نمي دهيم. آنجا بود كه #اشك چشمانم را گرفت. 

هیچ نظری موجود نیست: