۱۳۹۵ مرداد ۱, جمعه

موقعیت مجاهدین در داخل #ایران چگونه است ؟ آیا جایگاهی دارند یا نه ؟ استدلالتان چیست ؟



صورت مساله
بعد از برگزاري پرشكوه گردهمايي بزرگ #مقاومت در  پاريس؛ چند سوال در ارتباط با نقش و جايگاه و عرض و طول مجاهدين به مثابه آلترناتيو برانداز اين #رژيم مطرح شده است و اينكه خوب #مجاهدين در خارج از كشور قوي هستند؛ خيلي هم قوي و قدرتمند هستند ولي در داخل ايران
كه نيرويي ندارند! مطرح نيستند! آنها را حس نمي كنيم! و ...  از اين رو  نياز است در اين گونه سوالات مقداري تفكر كرده و پاسخي هر چند كوتاه به آن بدهيم:
پاسخ
1.   شما از کجا مي دانيد که مجاهدين در داخل کشور نيستند و حضور ندارند؟ اگر منظورتان رهبري مجاهدين و اعضاي شناخته شده انان است؛ بله در ايران نيستند.ولي پرسش اين است که اگر مجاهدين در داخل ايران نيستند؛ اگر حس نمي شوند؛ اگر اثري ندارند؛ پس چرا اينقدر رژيم حتي از نامشان ميترسد؟ اتفاقا رژيم از همان مجاهديني كه در ايران هستند، ميترسد. رژيم حتي توان و ظرفيت اين را هم ندارد که اجازه بدهد مجاهدين و هوادارانشان بدون سرکوب و دستگيري بر سر مزار شهيدانشان در بهشت زهرا و خاوران حاضر شوند. مگر علي صارمي کجا و چگونه دستگير شد؟ در مراسمي به ياد شهيدان قتل عام سال 67 در خاوران !
2. پاسخ قطعي و دقيق اين سوال نزد «مردم ايران» است؛ يعني در يك رفراندوم يا انتخابات سالم و دمكراتيك مردم مي توانند به اين سوال به صورت دقيق پاسخ بدهند؛ اما متاسفانه در شرايط اختناق، طبيعي است كه چنين امكاني وجود ندارد ولي بانگاهي به گذشته در سال هاي 58 تا60  كه به ميزاني فضاي تنفسي براي مردم وجود داشت؛ مي توانيم به بخشي از اين سوال پاسخ بدهيم به عنوان مثال؛ اينكه چگونه مجاهدين در آستانه اختناق كامل توانستند به صورت مخفي يك تظاهرات نيم ميليوني را در سي خرداد 60 در تهران آن هم در عرض دو الي سه روز سازماندهي كنند؟ يا چگونه در چنين شرايطي توانستند به صورت نيمه مخفي 600 تا 700 هزار نشريه مجاهد را توزيع كرده و به فروش برسانند؟ يا در انتخابات رياست جمهوري؛ تا آنجا قدرت نمايي كنند كه خميني با پرداخت سنگين ترين بهاي ممكن ناچار شود مسعود رجوي را قبل از انتخابات حذف كند.
همه اين موارد گوشه اي از بازتاب حمايت مردم از مجاهدين در سي و اندي سال گذشته است؛ اگر قبول داشته باشيم كه مجاهدين در اين سالها جز پذيرش رنج و شكنج مبارزه و ترك خانه و خانمان و عزيزان و تقديم هزاران شهيد و زنداني و در يك كلام مقاومت مطلق و بي شكاف براي آزادي مردم ايران در برابر اين رژيم؛ كار ديگري نداشته اند؛ اگر قبول كنيم كه مجاهدين در تمامي اين سالها «هيچ» سهمي از زندگي براي خودشان نخواسته اند و اگر قبول كنيم كه مردم ايران منصف بوده و قدرت تشخيص دارند؛  شايد بتوان نتيجه گرفت؛ كه حمايت مردم از مجاهدين به صورت قانونمند نمي تواند عقبتر و کمتر از سالهاي گذشته باشد.
3.  وقتي بدليل سرکوب و اختناق حاکم بر کشورمان؛ شرايط براي نظرسنجي و رأي گيري در پيشگاه مردم وجود ندارد؛ طبيعي است كه معيار ارزيابي با «مقاومت» و ميزان مايه اي كه هر جريان براي مبارزه و رهايي مردم مي گذارد؛ سنجيده مي شود؛ اگر مجاهدين نيرويي بوده كه توانسته اند در اين سالها در برابر اين رژيم جانانه مقاومت كرده و توانسته اند ضربات جبران ناپذيري در تمامي ابعاد بر پيکر رژيم وارد کنند و در سخت ترين و پيچيده ترين شرايط نه تنها زنده مانده بلكه از حمايت هاي مادي و معنوي مردم ايران كه در خارج از كشور بوده برخوردار باشند؛ پس شايد بتوان ابعاد عظيم كوه يخي كه در زير پرده اختناق در ايران پنهان است را فهم كرد و با كمي انديشه و ضرب و تقسيم ساده و مشاهده گردهمايي صدهزار نفري امسال مجاهدين در پاريس، شايد بتوان  به قسمت ناپيداي تنه مجاهدين در داخل ايران پي برد.
4.  اما عامل سوم خود «دشمن» است كه جدي ترين و شايد نقد ترين عامل مادي براي سنجش ابعاد و جايگاه مجاهدين در دوران اختناق در داخل ايران باشد؛ يعني نگاه از چشم دشمن به مجاهدين، مي تواند ابعاد بالنسبه واقعي از طول و عرض مجاهدين در ايران را به ما نشان بدهد:
-  چرا رژيم بعد از سي و هفت سال كه از عمرش مي گذرد، از اساس دچار «بي‌ثباتي» است؟ سرنگوني مي خورد و سرنگوني مي پوشد؟ و از صدر تا ذيل سران اين نظام به همديگر اين خطر را ياد آوري مي كنند؟ زيرا يک آلترناتيو آماده و هوشيار را در برابر خود مي‌بيند و مي‌دانند که همين آلترناتيو است كه مي تواند اوضاع بحراني را به ‌سرنگوني نظام تبديل كند. (به رابطه علمي ثبات با آلترناتيو توجه شود؛ يعني اگر آلترناتيو يا همان شرايط ذهني و رهبري كننده انقلاب فراهم نباشد؛ به رغم هزار و يك مشكلات و بدبختي هاي اين رژيم؛ هرگز نمي توان تصور كرد كه رژيم به صورت خودبخودي سقوط كرده و سرنگون شود).
-  چرا ولي فقيه نمي تواند پاي حقوق بشر يا دست كشيدن از دخالت در كشورهاي منطقه يا پاي قطره اي آزادي ببيايد؟ چرا نمي تواند دست از اعدام و سركوب و بساط جراثقال در شهرها بردارد؟ چون بنا به گفته خودش مي داند كه لحظه کوتاه آمدن ولايت فقيه، همانا و بهره برداري آلترناتيو حي و حاضر همانا... اگر خامنه اي مي‌فهمد و خوب هم مي فهمد كه نبايد مانور كرده و شكلك در بياورد؛ علتش اين نيست كه بي نياز است بلكه مي ترسد كه مقاومت سازمان يافته برانداز از شكاف ايجاد شده استفاده كرده و شكاف را برايش به پرتگاه  سرنگوني تبديل كند.
-  اگر مجاهدين وزنه اي نيستند؛ اگر باري ندارند، اگر در جامعه جايي ندارند؛ اگر بود و نبودشان فرقي نمي كند؛ اگر سالهاي سال در حصار اشرف و ليبرتي پوسيده اند؛ اگر پير شده و موهايشان سفيد شده است؛ و هزار و يك اگر ديگر ... سوال اين است چرا خامنه اي از آنها مي ترسد؟ چرا در سال92 با پرداخت هزينه سنگين سياسي و اجتماعي دست به قتل عام اشرفيان دست بسته در اشرف آن هم در محاصره مطلق زد؟ چرا در هفتم آبان 94  بزرگ‌ترين حمله موشکي به ‌ليبرتي را با شليک 80 موشک انجام داد؟ چرا خامنه‌اي با تمام قوا براي ممانعت از انتقال مجاهدين تلاش مي کند تا از عراق خارج نشوند؛ چرا وقتي تلاش هايش به شكست انجاميد؛  گفت:‌ «چرا اينها را به جمهوري اسلامي تسليم نکردند که حکم الهي را درباره اينها جاري کند؟» چرا در گرماي 50درجه از ورود سوخت و دارو و مواد غذايي به مجاهدان ليبرتي جلوگيري مي‌کند؟ چرا درست پنج روز قبل از گردهم‌آيي بزرگ مقاومت باز هم براي چندمين بار ليبرتي را موشک‌باران کرد؟
اگر مجاهدين «هيچ اند» پس واکنشهاي ديوانه وار ريز و درشت عناصر رژيم بر سر گردهمايي پاريس در 19 تير و حمايت‌هاي شجاعانه و ستودني زندانيان سراسر کشور از گردهم‌آيي مقاومت را چگونه بايد تفسير كرد؟
نتيجه
اول. مجاهدين آتشكده مقاومت در داخل ايران هستند و شعله مقاومت را در تاريك ترين شب هاي سرد اين ميهن روشن نگهداشته و نگذاشته اند تا خاموش شود. علت ضديت هيستريک رژيم با مجاهدين و کشتار آنها اين است که اجازه نمي دهند كه شعله مقاومت خاموش شود و اين «همه چيز» است؛ چرا كه رژيم در تمامي اين سالها تلاش كرده است تا «اميد» مردم را با حذف صورت مساله و نام مجاهدين از اذهان مردم؛ بكشد ولي مجاهدين با فداکاري و هزينه کلان از خون و رنجشان اين اميد را زنده نگهداشته اند و نگذاشته اند كه مردم ايران در سرما و انجماد و يخبندان رژيم بميرند و در درون دردهاي بي انتهاي خود بپوسند. پس اين خون گرم و جوشان مجاهدين است كه در رگ هاي اين جامعه مي دود و آنها را زنده نگهميدارد. از اين رو زندانيان سياسي با اعتصاب غذاهاي طولاني/ کارگران با خوردن شلاق / معلمان با حبس‌هاي سنگين / دختران و پسران جوان با مقاومتهاي خود در برابر زورگويي هاي رژيم/ مادران با تحمل زندان و انواع فشارها و مجاهدان آزادي در ليبرتي، با ايستادگي و پايداري در برابر هزاران توطئه و موشک‌باران، مقاومت مي كنند و کوتاه نمي‌آيند و شعله هاي اين مقاومت را با خود به قلب زمستان خميني در ايران برده و  نور و گرما را در قلب هاي مردم ايران زنده و روشن نگاه مي دارند.
مجاهدين يك حضور گسترده اجتماعي در داخل کشور دارند. اينكه چرا اين حضور علني نيست. علت اين است که اگر حضور علني شود، سركوب هست. در يک فرض ذهني اگر رژيم بيايد بگويد هواداران مجاهدين ميتوانند هر شب جمعه بروند بر سر مزار شهيدانشان مثلا در بهشت زهرا يا در خاوران، بروند و كسي به اين خاطر مجازات نميشود؛ بعد ببينيد چه مي شود؟
دوم: مجاهدين پاسخ اين رژيم هستند؛ آلترناتيو اين رژيم هستند؛  راه‌حل واقعي براي سرنگوني اين رژيم هستند. به‌اين معني که از باندهاي درون ديکتاتوري ديني راه‌حلي براي تغيير اين رژيم در نمي‌آيد در نتيجه، آنچه اثبات مي‌شود، راه‌حل شوراي ملي مقاومت يعني سرنگوني رژيم استبداد مذهبي است. اين راه‌حلي است مبتني بر وجود يک آلترناتيو دمکراتيک، و راه‌حل و پاسخي به جوشش و آمادگي جامعه است.
سوم. اگر قبول داشته باشيم كه امروز، پرسش اين نيست که آيا حکومت ولايت فقيه در شرايط سرنگوني هست يا خير؟ و پرسش اين است که از چه راه‌هايي مي‌توان زودتر به اين هدف رسيد. پاسخ نزد مجاهدين و مجاهدان ارتش آزادي است كه براي برپايي هزار اشرف قيام كرده اند. و ساختن هزار کانون نبرد عليه استبداد مذهبي. براي دستيابي به‌يک جمهوري آزاد و برابر را در دستور كار خود قرار داده اند. هزار اشرف، يعني توانهاي سرکوب‌ شده را احيا کردن، بي‌شماران پراکنده را گردآوردن، و ذهن‌ها و قلب‌ها را از اين اميد واقعي بارور کردن که به‌زير کشيدن ديو ممکن است و مي‌توان و بايد كه اين رژيم را سرنگون كرد. هزار اشرف اين است که با نيروي اراده مردم‌ و مقاومت سازمانيافته آنها سرنگوني را خلق کنيم.
پايان

هیچ نظری موجود نیست: