هلا جهان! بشنو اين ترانه را از منگذشت دوره انديشه ي اسارت منبه بال خويش يقين دارم و پريدم منهنوز مي تپم از شوق اين توانستنرسيده ام به جهاني از آبي ، آبي تربه بال من چه كسي داده عزم بايستن؟قفس بجاست، پرنده بر آسمان زد پرسخن
نو آر ز دنيايي ، از نوين ، نوتربگو به هر چه قفس ، هر چه بند و سد و حصارفسانه گشت و كهن شد حديث استثماروراي اين همه زنجير، هست پرهاييوراي اين همه شك، باوريي است روياييتو بال خويش به دستانِ شكِ خود بستييقين بدان پسِ ديوار هست ، دنياييز شرق و غرب جهان اين ندا رسد در گوشز گام راهگشايان، آيد آوايي.....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر